×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

احساس پوچی

سپیدی کاغذ بیهوده نیست

از زندگی از این همه تکرار خسته ام        از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و  آزرده ام ز ماه           امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

انسان عاشق زیبایی نمی شود بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست


 

این هم از یک عمر مستی کردنم , سالها شبنم پرستی کردنم ,ای دلم زهر جدایی را بخور , چوب یک عمر با وفایی را بخور,ای دلم دیدی که ماتت کردو رفت , خنده ای بر خاطراتت کردو رفت ,من که گفتم این بهار افسردنیست , من که گفتم این پرستو رفتنیست ,آه عجب کاری به دستم داد دل , هم شکست و هم شکستم داد دل .


در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند ,  طناب دار تو را می بافند ....مردمی که صادقانه دروغ می گویند !

من نه عاشق بودم و نه دل داده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید .من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم میفهمید .آرزویم این بود ,دور اما چه قشنگ .با خودم میگفتم روشنی نزدیک است .من چه خوشبین بودم .همه اش رویا بود وخدا می فهمد....! هه

بگذار هر چه نمیخواهیم بگویند . بگذار هر چه نمیخواهند بگوییم .باران که بییاید از دست چتر ها کاری ساخته نیست , ما اطفاقی هستیم که افتاده ایم

تا زمان دو باره دیدنت چشمهایم بسته است , گوشه ای از احساس من به دنبال صدایت رفته است ,اه که من غرق در احساست شده م .لمس تو در افکارم مرده است .

چهارشنبه 30 شهریور 1390 - 12:33:17 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم